سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عمل کننده بی بصیرت، مانند رونده دربیراهه است . هر چه تندتر رود از مقصد دورتر شود [امام صادق علیه السلام]

لاابالی
خانه | ارتباط با لاابالی مدیریتبازدید امروز:4بازدید دیروز:2تعداد کل بازدید:69056

 :: 87/2/17::  8:0 عصر

دیگه وقتش شده که وارد عمل بشیم. سعی کردم تا حالا مقدمات لازم که چگونه اختیار سبب خداپرستی (و نه خداشناسی) می شه معرفی کنم. تاکیدم روی خداپرستی به این معناست که رویکرد ما در اینجا عمل گرایانه است و نه علم گرایانه. کسی که در واقعیت با شرایط اضطرار روبرو شده باشه؛‏ و مزه تلخ انتخاب رو چشیده باشه بدون اینکه به آینده امیدوار باشه، به خوبی این بحث رو درک می کنه. وجود اختیار بدون اعتقاد به خدا نوعی مکانیسم نارس و ناقص محسوب می شه. چرا این رو می گم؟ مطلب پایین رو بخونید:

...
« هیچ مسئله ی فلسفی ای مهم تر از این نیست که آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟»

این سوال هستی شناسانه،‏ پایه ی همه جست و جو های فلسفی آلبر کامو رو تشکیل می ده. می تونید حدس بزنید که نتیجه این سوال از دید کامو چیه؟ دو حالت رو برای این سوال مطرح می کنه:
یا باید ایمان مذهبی بیاوریم و معتقد باشیم که جهان و زندگی ما معنایی خارج ازخود هم دارد. یعنی خود این جهان، بی معناست ومعنای آن، جای دیگری است که ما قادر به کشف آن نیستیم.
شکل دوم اما، « احساس پوچی» است. می گوییم احساس پوچی، نه خود آن! وآن چیزی نیست که بتوان گفت ازتعقیب کردن یک رشته اندیشه، به وجود می آید. شاید بتوان آن را به نوعی پوچی اجتماعی تعبیر کرد درمقابل پوچی فلسفی، به معنای انتزاعی آن. ازاین منظر، زندگی اتومات انسان ماشینی این عصر،خود، می تواند یکی ازعوامل مهم این احساس، یعنی پوچ بودن باشد. همین مساله باعث می شود اندیشه های «کامو» را پوچ ندانیم درعین این که می توانند کاملن« پوچ» باشند.
...

حتما در متن بالا دقت کردید که چقدر ساده، اختیار بدون خداوند منجر می شه به نهیلیسم. در واقع اگر معنایی در پس پرده این جهان نباشه،‏ همه انتخابها عبث خواهد بود،‏ اصلا ترس انتخاب و اختیار برای کسانی که چشماشون رو باز کنند و دنیا رو عمیق تر ببینند آنقدر زیاد می شه که بدون در نظر گرفتن خدا،‏ کل نظام رو پوچ می بینند!!  چه فرقی می کنه که من اختیار داشته باشم خوبی کنم یا بدی؟ لذت ببرم یا غمگین باشم؟ امروز بمیرم یا فردا؟
تنها چیزی که می تونه وجود اختیار رو معنا دار کنه و امید رو زنده نگه داره،‏ وجود خداست. البته لزومی نداره که به زبان اعتراف بشه،‏ کافیه که به دل و در اعماق آدمی این اتفاق بیفته تا آدمی امیدوار به نتیجه بخش بودن اختیارش در انتخاب به جلو پیش بره.

« خداوند نه تنها معنای وجود اختیاره،‏ که آرام کننده قلب ها در هنگام انتخاب مختارانه س »


 :: 87/2/10::  11:48 عصر

...

دارم تمرین می کنم که مسئولیت همه فعالیتهایی که به نوعی در اونا دخیلم رو به عهده بگیرم ...

چند روز پیش کسی سوال کرد که آیا اگر در یک مدرسه، دو دانش آموز در اثر شوخی با هم دچار جراحت بشن، مدیر مدرسه مسئوله؟ و کس دیگری جواب داد بر اساس قانون مدیر باید پاسخگو باشه!!

بعد به این فکر افتادم که اگر قرار باشه به ازای این اختیاری که به من داده شده، ازم اینطور بازخواست بشه، چطور می شه؟! ... ... ... ترسیدم،

حتما می دونید که ترس دو عامل مهم داره، 1. ناآگاهی نسبت به یک موضوع (جهل از یک مطلب) و    2. آگاهی داشتن از عظمت چیزی (مثلا کسی که عظمت یک طوفان، سیل و .. را بدونه از اون می ترسه) و البته این ترس از نوع دوم، ترس درست و به جایی هم هست.

کسی که عظمت اختیار در انسان رو درک می کنه، نسبت به اون ترسی از نوع دوم داره!! فکر کنم اونوقت با طناب هیچ کسی حتی مادر گلش هم جرات نمی کنه پیش بره، چون اگر او اشتباه بکنه، او هست که ضررش رو می بینه و نه دیگران. اینجاست که باید یه فکر اساسی بکنیم ...

یافتن منبعی که بتونه بم جرات تصمیم گیری بده خیلی حیاتیه! ببینم شما به اعتبار و اتکا به چه چیزی تصمیمات مهم رو می گیرید؟ در زندگی تون چند تا اصل مهم دارید؟ اون اصول رو چطور انتخاب کردید؟

مسلم هست که من هیچوقت به اموری تکیه نمی کنم که موقت باشند، چون اونوقت با تغییر شرایط و اون امور، باید تمام اصول، اعتقادات و ... رو با اونها عوض کنم. در نتیجه چیزی که ترجیح می دم بش تکیه کنم، از جنس این دنیا نیست.

شما به چی تکیه دارید؟


 :: 87/2/3::  10:11 عصر

تا اینجای مساله به این موضوع رسیدیم که شما مختار هستید که در زندگی هر روشی که دوست دارید در پیش بگیرید. می تونید انتخاب کنید که جهان رو صرف تکامل و تعامل بین ماده  و انرژی ببینید یا اون رو دارای روح ببینید. می تونید جهان رو با خدا ببینید و زندگی رو اینطوری مدیریت کنید، یا می تونید بدون خدا ببینید و به طریق دیگری برای اون برنامه بریزید و خوب به تبع این اختیاری که به شما داده شده، شما باید انتخاب کنید که چه چیزی به نفع شما یا مطلوب شماست و به همون سمت برید. اختیار دارید که با سرعت بیش از 190 کیلومتر در ساعت در یک اتوبان حرکت کنید و البته باید عواقب اون رو هم بپذیرید (جریمه بشید و یا تصادف کنید.)

اختیار دارید که از سمت خودتون در سازمان سوء استفاده کنید و کلی ثروت به دست بیارید و باز هم باید یادتون باشه که عواقب اون رو بپذیرید.

حق انتخاب شما هر لحظه با شماست. می تونید انتخاب کنید که از عرض اتوبان رد بشید و یا از روی پل عابر و باز هم عواقب با شماست. این مسائلی که تا حالا گفتم، اونایی هستند که اگر کمی عقل رو به کار بندازید احتمالا روش صحیح برخورد باشون رو پیدا می کنید و زیاد ایجاد دلهره در آدم نمی کنه، ولی بسیار از موارد وجود داره که همین حق انتخاب باعث ایجاد دلهره و ترس می شه، چون اولا آینده انتخاب شما چندان معلوم نیست و ثانیا هزینه ای که باید در عوض تصمیم اشتباه بپردازید زیاده!!



مثلا انتخاب رشته دانشگاهی برای بسیاری از مردم کار شاقیه و یا انتخاب همسر آینده، اعتقاد به جهان دیگر، ... انقدر این انتخاب ها زیاد هستند و انقدر برخی از اونا بر آینده انسان موثرند که حقیقتا دست زدن به انتخاب هر کدوم دغدغه ای بزرگ برای یک فرده. به نظر شما یک فرد می تونه بدون اتکا به هیچ جایی خودش از عهده همه این انتخاب ها بر بیاد؟


 :: 87/1/27::  11:9 عصر

خواجه چون بیلی به دست بنده داد

بی زبان معلوم شد او را مراد

دست همچون بیل،‏ اشارتهای اوست

آخر اندیشی عبارتهای اوست

 

وقتی اربابی به دست غلام خودش بیلی رو میده،‏ نشانه این هست که از او می خواد با اون بیل، کاری رو انجام بده و عملا اجازه بهره گیری از اون بیل رو هم صادر کرده!! حالا که هم عقل داده شده و هم اختیار،‏ پس هر نوع فکر کردن و رای صادر کردن راجع به خدا ممکن فرض شده،‏ هر چند که همه اونها درست نیستند.

مقصود از بیان نظریه مارکس نسبت به خدا هم همین بود که اشاره کنیم انسانها بهره مند از اختیاری هستند که مسبب و ایجاد کننده اون،‏ قواعدی مکانیکی و حاکم بر جهان مادیه!!‏ این قواعد انقدر خوب تنظیم شدند که اگر کسی فکرش رو در همین سطح نگه داره،‏ اصلا برای زندگی دنیایی نیازی به تکیه بر دیگر قواعد دیگر (معنوی) نمی بینه و به راحتی زندگی خودش رو می گردونه،‏ می شه به راحتی نهایت دنیا رو زمان مرگ فرض کرد و اونوقت مکانیسم های موجود در این عالم جوابگوی تمامی نیازهای بشر خواهند بود و نظریه مارکس به خوبی جواب می ده (فقط واسه قرابت به ذهن می گم!‏ یه لحظه قواعد نیوتن رو در نظر بیارید، تا وقتی که با سرعت بسیار محدود حرکت می کنید‍‏،‏تمامی اونها درست هستند و نیازی به هیچ چیز جدیدی ندارید، اما اگه یه کم سرعت رو بالا ببرید می بینید که همه اونها ناکارامد هستند،‏می دونید چرا؟ چون برای ساده سازی مساله بسیاری از متغیرها حذف شدن تا مساله قابل فهم بشه، مثله کاری که علم امروز با حقیقت می کنه و مثل کاری که مادی گرایان با حقیقت عالم می کنن و اونرو در سطح فهم و علم بشری تقلیل می دن)

به هر صورت قصد من جواب دادن به مارکس نیست، چون به سادگی می تونید نظریاتی که موید نیاز حقیقی (و نه موهومی) انسان به وجود خدا هست رو مطالعه کنید و از اعتقاداتتون دفاع کنید. اما مساله مهم اینه که به این موضوع فکر کنید که داشتن اختیار برای شما چه مطلوبیت هایی داره و چه معایبی ؟

 

پ.ن. سعی می کنم از این بعد مرتب هر سه شنبه به روز کنم.

پ.ن. لطفا تا اینجای بجث رو مرور کنید و راجع به سیر بحث نظر بدید.

پ.ن. جواب مسائل مطرح شده در بخش نظرات رو هر چند وقت یکبار در یک پست مشخص بیان می کنیم تا قابلیت بحث بیشتری داشته باشه.



 :: 87/1/20::  11:21 عصر

 

گفتیم که اختیار انسان در دنیا، به قدری هست که انسان بدون تکیه بر مسائل معنوی، در زندگی دنیایی پیشرفت کنه. این اختیار قدری هست که برخی حتی نیاز انسان به دین رو هم توهمی بیش نمی دونند. این گروه معتقند که حاجت به دین، از جنس نیازهایی است که در اثر عادت انسان به دین بوجود آمده و امری است کاذب؛ پس باید این نیاز کاذب از درون انسانها حذف بشه؛ این نظر مکتب مارکسیسم درباره دینه.

برخی اعتقاد به خدا رو یک خرافه می دونند که در اثر عادت کردن انسانها به اون در ذهن اونا رسوخ کرده؛ مارکس پا رو از این هم فراتر می گذاره و میگه کافی نیست که بگیم خدا خرافه است، باید بگیم این خرافه چگونه بوجود آمده و چرا انقدر راسخ شده.



مارکس خودش به این سوال پاسخ میده، او دلیل نهادینه شدن مفهوم خدا رو در ذهن بشر در نوع معیشت مادی بشر می دونه؛ مارکس منکر این نبود که بشر به خدا نیاز داره، او معتقد بود که انسانها با روی آوردن به خدا به زندگی خودشون صفا و معنا میدن! به نظر او خدا، روح جهان بی روحه!! اگر خدا رو از بشر بگیری، دوباره برای خودش خدایی دیگر می سازه، او می گفت این به خاطر وارون نگری انسانه! یعنی انسان خودش رو بنده مخلوق خود می کنه تا نقص ها و ناتوانایی ها و نادانی هاش رو توجیه کنه، در واقع او معتقد بود که ما به خدا نیازی نداریم، ولی به او عادت کردیم.

 

نظر شما چیه؟ ...


   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ