سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند متعال، دوست دارد که میان فرزندانتان به عدالت رفتار کنید. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

لاابالی
خانه | ارتباط با لاابالی مدیریتبازدید امروز:39بازدید دیروز:2تعداد کل بازدید:69091

 :: 87/1/15::  11:5 صبح

بعد از یه مدت تنبلی،‏که عمدتا به خاطر عید و اینا بروز کرده بود، دوباره شروع کردم به افاضات

اینطور بیان شد که آدم در این دنیا کاملا مختار هست که بدون تکیه بر هیچ گونه امور معنوی و مرتبط با خدا،‏ خودش زندگی رو بچرخونه، پیشرفت کنه و جهان رو مطابق با میل خودش بسازه،‏ این چیزی بود که با پیدایش مدرنیسم انسان به اون رسید،‏ دیگه انسان نادانسته هاش رو به عالم غیب نسبت نداد و خودش سعی کرد تا اونها رو بشناسه!‏ کم کم احساس بی نیازی از عالم غیب به انسان دست داد و عملا روی پای خودش وایساد. دیگه نیازی به خدا نداشت چون احساس کرد که خودش می تونه همه مسائل رو حل کنه.

 

خود ما هم دقیقا همینطور هستیم، به تبع پیدایش چنین نظام فکری در مغرب زمین و نفوذ اون به کشور ما،‏ الان بسیاری از ما هم نیازی به بهره گیری از ابزار معنوی در زندگی خودمون احساس نمی کنیم،‏ اگه از دید معمول عالم به انسانها نگاه کنم،‏ تفاوتی بین کسانی که رفتار دینی دارند و اونایی که ندارند نمی بینم،‏ چه بسا اونهایی که رفتار دینی ندارند در زندگی موفق تر هستند؛‏ شما از این دست سراغ ندارید؟!!

به نظر من، همه پیروزی هایی که برای انسانهای بی اعتقاد به عالم غیب یا کسانی که اعتقاد به عالم غیب دارند ولی در زندگی معمول از ابزار معمول استفاده می کنند شاهدانی هستند که اختیار آدمی رو در دنیا اثبات می کنند!‏ انگار خداوند اینطور اراده نکرده که فقط کسانی که به او اعتقاد دارند در زندگی موفق باشند، همه افراد این امکان رو دارند که به پیشرفت های بسیار شگرف در این دنیا دست پیدا کنند بدون اینکه لازم باشه از کانال دین رد بشن و این یعنی اختیار خلیفه خدا

اما اگه به عمق اختیار با دید کاوشگرانه نگاه کنیم،‏ معلوم می شه که هستی مختارانه خیلی ترسناکه!‏ اختیار یعنی امکان لرزش،‏ امکان خطا،‏ یعنی دائم در معرض اشتباه بودن، یعنی دائم انتخاب کردن بین خوب و بد،‏ یعنی اینکه خدا ما رو کاملا به خودمون گذاشته فقط داره بوسیله یه سری ابزار ما رو راهنمایی می کنه؛ دیگه مثل بابای خودمون نیست که تا چاقو رو دستتمون دید، سریع اون رو از دستمون بگیره؛‏ تا دید داریم به راه خطا می ریم حتی اگر با غر و لند و دعوا و کتک جلوی ما رو بگیره،‏ اختیار یعنی راههایی هستند و ملاحظاتی (که از یک سو دعوت به خوبی می کنند و از دیگر سو دعوت به شر) و این تویی و تنها خودت که باید انتخاب کنی و بعدا هم پاش وایسی.

بی خود نیست که مولانا از روی اضطراب می گه

تا یـکـی این ابتلا یا رب مکن                             مذهبی ام بخش و ده مذهب مکن

یعنی بیا و یه راه درست بگذار جلوی پای ما که طاقت مذاهب مختلف و سرگردانی در اونها رو نداریم ...



 :: 86/12/25::  4:11 عصر

یکی از اهداف اصلی بحثی که تا به حال دنبال کردیم، بررسی اختیار انسان در این عالمه!‏ به نظر من،‏ ساز و کارهایی که در دنیا وجود داره به این معناست که خداوند قدرت و اختیار بسیار بالایی داده که بتونه این دنیا رو به هر صورتی که می خواد در بیاره!‏ البته منظورم این نیست که بیاد و همه قواعد رو بر هم بزنه و ... نه!‏ منظورم اینه که دست آدمی برای انجام کارهای بسیار زیادی باز گذاشته شده! خدواند هیچ گاه اراده نکرده که انسانی رو بر خلاف میلش به سوی خاصی بکشونه!! دست انسانها فوق العاده باز گذاشته شده تا هر کاری که می خوان بکنن،‏ البته مطلوب خداوند این هست که انسانها به سمت کمال بروند ولی این کمال وقتی محقق می شه که فرد سعی کنه خودش رو از ناخالصی ها پاک کنه و این محقق نمی شه مگر اینکه فرد با پای اختیار مسیر درست رو طی کنه. (حتما مثال کرم پروانه رو برای تبدیل شدن به پروانه و کمک بی جای فرد رهگذر رو شنیدید)

بررسی نقش شیطان و به طریق مشابه پیامبران هم با همین هدف صورت گرفته و می شه اینطور جمع بندی کرد که هر دوی این کارگزاران تنها منادیانی هستند برای خیر و شر. آدمی به میل خودش، هر کدوم رو که بخواد انتخاب می کنه.

 

صفت انسان، بنا به روایات دینی، خلیفه الهی بودن هست. این یعنی اینکه انسان حیطه فعالیت بسیار بازی در دنیا دارد. قبل از اینکه انسان به علم کافی دسترسی داشته باشد، بسیاری از چیزهایی را که نمی فهمید یا نمی توانست انجام دهد به نوعی به خدا مربوط می کرد. حتی دانشمندانی همچون نیوتن ضعف علمی خود را با وجود الهی توجیه می کرد (وی بیان می داشت که خداوند است که منظومه شمسی را دوره به دوره در مسیر خود حفظ می کند،‏ چون توجیه علمی آنرا نمی دانست)

همین انسان وقتی به علم خود ایمان آورد، ادعای خدایی کرد و نیچه گفت که من آخرین پیامبر خدا به شما پیام می دهم که خدا مرد!!‏

بسیاری از انسانها وقتی که فهمیدند مشکلات دینایی خود را بدون حضور خدا می تونن حل کنند، سرشاد از این کشف،‏ منکر وجود خدا شدند، و اونایی که یه کم حیا داشتند،‏ گفتند که خدا هست ولی با زندگی ما کار نداره.

یه سری دیگه وقتی که دعا کردند و بش نرسیدند و دیدند کسان دیگه بدون دعا به همه چیز رسیدن، اعتماد خودشون رو از دست دادند،‏ یه سری خدا رو خوندند، گفتن به عظمت و بزرگیت یه نشانه ای خاص من بفرست تا بفهم تو رو!‏ ولی جواب نشیدن؛‏ گفتا اینا همش کشکه!!‏ اومدن نظریه الیناسیون رو مطرح کردند و ...

 

به نظر شما ما لیاقت این همه اختیار رو داریم؟ من احساس می کنم مثله یه فرد تازه کار هستم که وقتی وارد یک شرکت بسیار بزرگ شدم، اختیارات مدیر عامل رو به من دادند، اینجوری آدم خودشو خیلی زود گم می کنه!!‏ بدون اینکه تجربه لازم داشته باشی، وارد عرصه ای می شی بسیار وسیع!!


<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ