• وبلاگ : لاابالي
  • يادداشت : اختيار و دين [4]
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اول اينكه خيلي ممنونم بابت اينكه زمان گذاشتي،‏راجع به مسائل فكر كردي و نظرت رو بيان كردي. اميدوارم همين تلاش هاي ما براي رسيدن به حقيقت دستگير ما در زمان هاي سختي باشند.

    دوم اينكه به بيان خودت دين (كه من فكر كنم عبارت شريعت براي اين مطلب تو بهتر و مناسب تره) راحت ترين راه براي رسيدن به حقيقه در نتيجه انسان عاقل راه راحت رو ول نمي كنه بچسبه به راههاي سخت (توي كوه اين مطلب بهتر به چشم مياد)

    سوم اينكه در تمام اعصار تنها گروه خاصي بودند كه با حقيقت در ارتباط بودند و بقيه فقط در توهم فهم سير مي كردند،‏ چه توهم فهم كامل از خدا،‏چه كائنات و چه دنيا!!‏ الان هم بشر تازه فهميده كه اغلب آدما در توهم فهم دنيا بودند؛‏ وگرنه كساني كه قراره حقيقت رو بفهمند در گذشته و حال به يك اندازه و قليل اند.

    چهارم اينكه اصلا موافق نيستم كه دين يه بسته آموزشي است!!‏ دين داراي روح است و زنده است. دين چيزي نيست مگر ذهنيات دينداران!!‏ هر گاه فهم و ادراك دينداران بالا رفته،‏ دين اوج گرفته و هرگاه اين فهم سطحي شده، دين هم به سطح اومده و در همون تجلي كرده. چون دينداران زنده و پويا هستند،‏دين هم همينطوره و اينطور نيست كه بسته آموزشي متعلق به دوره خاص باشه كه مصاديق خودش رو از دست بده.در هر زماني،‏ نفس پاك انسانهاي شريف و پيشتاز در دين به نفس دين كه همون طريق رسيدن به حقيقت هست دست پيدا مي كنند و ديگران به دنبال اونها حركت مي كنند.

    در اين ره انبيا چون ساروانند

    دليل و رهنماي كاروانند

    وز ايشان سيد ما گشته سالار

    همو اول همو آخر در اين كار

    شيخ محمود شبستري

    من يه نظر گذاشتم ، بايد چندتا کانت بذارم اون رو توضيح بدم! به اين مي گن فصاحت در کلام J

    من پذيرفتم حقيقت واحدي هست! اما نپذيرفتم راه رسيدن به حقيقت دين ِ .

    به نظر من راحت ترين راه رسيدن به حقيقت اينه که بري سراغ دين! – اين ديني که من مي گم اون دين متعالي نيست که در دسترس نيست و فقط مي شه خوابش رو ديد – اينم بگم که راحتترين الزاما ، بهترين و کوتاهترين نيست.

    حامد من سعي مي کنم در زمان حال زندگي کنم. منظورم اينه که انسان معاصر با انسان هاي پيشين فرق دارن.

    يه زماني بشر فکر مي کرد شناخت کاملي از جهان و خدا داره. مي گفت اين صندلي ِ و يقين داشت خدايي هم هست. دوران بعد از اين بشر فکر مي کرد شناخت کاملي از جهان داره اما در وجود خدا شک کرد. شکي نداشت که ايني که مي بينه صندلي و اين سوال براش پيش نمي يومد که اين صندلي وجود داره يا نه . اما در وجود خدا دچار ترديد ميشه.

    اما انسان معاصر – ما – در زماني بسر مي بره که نه از جهان شناخت داره و نه از خدا. هر دو براش دور از دسترسن. خب توي اين دوره اي که نه جهاني هست و نه شناخت قاطعي از اون و نه شناختي از خالق اين ناشناخته چطور يک بسته آموزشي که در دوران اوليه و براي انسان اون زمان اومده ميخواد من رو به حقيقت برسونه ؟!

    حالا مي خواي بگي نفس دين مي تونه ؟! بيا بگو نفس دين چيه ...