ای مردم اگر از قانون ازلی که مزدا برقرار داشته است، اگاه می شدید و از خوشی و پاداش نیک راستی و رنج و پادافره زشت کژی در این جهان و سرای دیگر با خبر می شدید، آنگاه کاری می کردید که همیشه روزگارتان به خوشی بگذرد. سرود چهارم- یسنا- هات 30
24 مسیح می فرماید: « هر که احکام مرا می شنود و آنها را به جا می آورد، شخصی داناست؛ او مانند فرد عاقلی است که خانهاش را بر صخره ای محکم ساخته است. 25 هر چه باران و سیل امد و باد و طوفان بر آن خانه وزید، خراب نشد چون روی صخره ساخته شده بود. 26 اما کسی که احکام مرا می شنود و از آنها پیروی نمی کند نادان است، درست مثل مردی که خانهاش را بر شن و ماسه ساخته است. 27 وقتی باران و سیل آمد و باد و طوفان بر آن خانه وزید آنچنان خراب شد که اثری از آن بر جا نگذاشت. (متی)
«در کار دین اکراه روا نیست، چرا که راه از بیراه به روشنی آشکار شده است؛ پس هر که به طاقوت کفر ورزد، و به خداوند ایمان آورد، به راستیکه به دستاویز استواری دست زده است که گسستی ندارد و خداوند شنوای داناست.» قرآن مجید - 256 بقره
مولانا هم می گه:
گفت موسی را یکی مرد جوان
که بیاموزم زبان جانوران
تا بود کز بانگ حیوانات و دد
عبرتی حاصل کنم در دین خود
…
گفت موسی رو گذر کن زین هوس
کین خطر دارد بسی در پیش و پس
عبرت و بیداری از یزدان طلب
نه از کتاب و از مقال و حرف و لب
…
گفت موسی یا رب این مرد
سلیم سخره کردستش مگر دیو رجیم
گر بیاموزم زیانکارش بود
ور نیاموزم دلش بد میشود
گفت ای موسی بیاموزش که ما
رد نکردیم از کرم هرگز دعا
گفت یا رب او پشیمانی خورد
دست خاید جامهها را بر درد
گفت یزدان تو بده بایست او
برگشا در اختیار آن دست او
اختیار آمد عبادت را نمک
ورنه میگردد بناخواه این فلک
گردش او را نه اجر و نه عقاب
که اختیار آمد هنر وقت حساب
تا حالا به این مطالب فکر کردید؟
آیا بهتر است انسان دین اختیار نماید یا لزومی برای اینکار وجود ندارد؟ و بالعکس، آیا ادیان انسانها را در انتخاب دین مختار دانسته اند یا خیر؟ نتایج و ثمرات اجبار انسان برای پذیرش دین چیست؟ آیا اختیار فرد دیندار محدود می شود؟ آیا فرد دیندار مجبور است عقل خود را کنار نهاده و دنباله رو افراد و یا عقایدی خاص شود؟
راجع به این مسائل فکر کنید و اگه احیانا مطلبی در این زمینه به نظرتون می رسه که لازمه راجع بهش بحث بشه عنوان کنید تا در دستور کار بحث جاری قرار بگیره.