سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] بنده را نسزد که به دو خصلت اطمینان کند : تندرستى و توانگرى . چه آنگاه که او را تندرست بینى ناگهان بیمار گردد و آنگاه که توانگرش بینى ناگهان درویش شود . [نهج البلاغه]

لاابالی
خانه | ارتباط با لاابالی مدیریتبازدید امروز:36بازدید دیروز:67تعداد کل بازدید:69155

 :: 86/12/25::  4:11 عصر

یکی از اهداف اصلی بحثی که تا به حال دنبال کردیم، بررسی اختیار انسان در این عالمه!‏ به نظر من،‏ ساز و کارهایی که در دنیا وجود داره به این معناست که خداوند قدرت و اختیار بسیار بالایی داده که بتونه این دنیا رو به هر صورتی که می خواد در بیاره!‏ البته منظورم این نیست که بیاد و همه قواعد رو بر هم بزنه و ... نه!‏ منظورم اینه که دست آدمی برای انجام کارهای بسیار زیادی باز گذاشته شده! خدواند هیچ گاه اراده نکرده که انسانی رو بر خلاف میلش به سوی خاصی بکشونه!! دست انسانها فوق العاده باز گذاشته شده تا هر کاری که می خوان بکنن،‏ البته مطلوب خداوند این هست که انسانها به سمت کمال بروند ولی این کمال وقتی محقق می شه که فرد سعی کنه خودش رو از ناخالصی ها پاک کنه و این محقق نمی شه مگر اینکه فرد با پای اختیار مسیر درست رو طی کنه. (حتما مثال کرم پروانه رو برای تبدیل شدن به پروانه و کمک بی جای فرد رهگذر رو شنیدید)

بررسی نقش شیطان و به طریق مشابه پیامبران هم با همین هدف صورت گرفته و می شه اینطور جمع بندی کرد که هر دوی این کارگزاران تنها منادیانی هستند برای خیر و شر. آدمی به میل خودش، هر کدوم رو که بخواد انتخاب می کنه.

 

صفت انسان، بنا به روایات دینی، خلیفه الهی بودن هست. این یعنی اینکه انسان حیطه فعالیت بسیار بازی در دنیا دارد. قبل از اینکه انسان به علم کافی دسترسی داشته باشد، بسیاری از چیزهایی را که نمی فهمید یا نمی توانست انجام دهد به نوعی به خدا مربوط می کرد. حتی دانشمندانی همچون نیوتن ضعف علمی خود را با وجود الهی توجیه می کرد (وی بیان می داشت که خداوند است که منظومه شمسی را دوره به دوره در مسیر خود حفظ می کند،‏ چون توجیه علمی آنرا نمی دانست)

همین انسان وقتی به علم خود ایمان آورد، ادعای خدایی کرد و نیچه گفت که من آخرین پیامبر خدا به شما پیام می دهم که خدا مرد!!‏

بسیاری از انسانها وقتی که فهمیدند مشکلات دینایی خود را بدون حضور خدا می تونن حل کنند، سرشاد از این کشف،‏ منکر وجود خدا شدند، و اونایی که یه کم حیا داشتند،‏ گفتند که خدا هست ولی با زندگی ما کار نداره.

یه سری دیگه وقتی که دعا کردند و بش نرسیدند و دیدند کسان دیگه بدون دعا به همه چیز رسیدن، اعتماد خودشون رو از دست دادند،‏ یه سری خدا رو خوندند، گفتن به عظمت و بزرگیت یه نشانه ای خاص من بفرست تا بفهم تو رو!‏ ولی جواب نشیدن؛‏ گفتا اینا همش کشکه!!‏ اومدن نظریه الیناسیون رو مطرح کردند و ...

 

به نظر شما ما لیاقت این همه اختیار رو داریم؟ من احساس می کنم مثله یه فرد تازه کار هستم که وقتی وارد یک شرکت بسیار بزرگ شدم، اختیارات مدیر عامل رو به من دادند، اینجوری آدم خودشو خیلی زود گم می کنه!!‏ بدون اینکه تجربه لازم داشته باشی، وارد عرصه ای می شی بسیار وسیع!!



لیست کل یادداشت های این وبلاگ