سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس دانشش را افزود ولی زهدش را نیفزود، جز دوری از خدا نیفزوده است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

لاابالی
خانه | ارتباط با لاابالی مدیریتبازدید امروز:48بازدید دیروز:33تعداد کل بازدید:69251

 :: 87/3/14::  8:0 عصر

مساله دین از جمله مسائلی هست که امروزه ذهن بسیاری از جمله خود من رو به خودش مشغول کرده. آیا در صورتی که تعلقات ذهنی خودمون رو کنار بگذاریم و منصفانه به قضاوت بشینیم،‏ پذیرش چیزی به عنوان دین موجه هست؟ اصلا چرا این سوال برای گذشتگان خیلی کمتر مطرح بود و بحث های کمی راجع به اون صورت گرفته در حالیکه برای نسل ما و تاریخ امروز بشریت بیشتر معنا پیدا کرده؟
به نظر من یکی از مهم ترین دلایل، این هست که انسانها بیش از پیش با توانایی های خودشون آشنا شدند و دست خودشون رو برای حل مشکلات این عالم و برخورد با مسائل، بسیار بازتر می بینند. با تکامل علم بشر در زمینه های مختلف،‏ ترس انسان از مواجهه با مسائل جدید و ناشناخته کمتر شد و همین عامل سبب شد تا نیاز او به بهره گیری از نیروهای غیبی که او رو در برخورد با مسائل کمک برسونند کمتر شده.‏

از یک نگاه سطحی (منظورم اینه که تحلیل عمیقی پشت این حرف نیست)،‏ با کمرنگ شدن نیاز به تکیه گاهی فوق نیروی انسانی و ماورای طبیعی نیاز انسان به امور ماورای طبیعی هم از بین می ره و در واقع یکی از مهم ترین کارکردهایی که از دین انتظار می رفت هم به تبع اون منتفی می شه و نتیجه این می شه که انسان ها به دین به عنوان رکن زندگی نگاه نمی کنند. برخی دیگه هم نه تنها اون رو مفید نمی دونند که افیون ملل توصیف کردند؛ چرا؟ چون خیلی وقتها ادیان به صورت ابزاری قرار گرفتند در دست برخی افراد سودجو تا اهدافشون رو از این قالب محقق کنند. نظراتی که در پست قبل در مورد دین اومد هم به همین خاطر هست که تا حالا با این کارکرد رو از دین بیشتر دیدیم،‏ یعنی ابزاری در دست قدرتمندان برای استثمار ضعفا (البته من الان داوری نمی کنم،‏ ولی همون نگاه قبلی می گه که اکثر حکومت هایی که به نام دین شکل گرفتند در اغلب برهه ها اینکار رو کردند. چه زرتشت،‏ چه یهود،‏ چه ترسا و چه اسلام.
به هر صورت،‏ قبل از اینکه راجع به ادیان بحث بشه و بگیم که تکلیف اونا با اختیار چیه؟ آیا متناقض اون هست یا نه و ما چگونه باید با ادیان ارتباط برقرار کنیم و ... باید تکلیف خودمون رو با بحث دین معین کنیم،‏ اگر واقعا ادیان به درد ما نخورند و کارکردهاشون رو از دست داده باشند،‏ اونوقت پرداختن به مابقی مسائل کاری عبثه.

اولین سوالی که مطرح کرده بودم این بود که « آیا بهتر است انسان دین اختیار نماید یا لزومی برای اینکار وجود ندارد؟»

جنابان ساغر و سحر هم به صراحت گفتن که نیازی به دین نیست!‏ البته حال تشریح نداشتند که چرا نیازی به این امر نیست، ولی من لازم می دونم که همین الان تکلیف خودمون رو با دین روشن کنیم، واسه همین اول یه تعریف از دین می گم،‏ بعد کارکرداشو!‏ واسه اینکه بحث هم به درازا نکشه،‏ اگر مطلبی بود در نظرات به تبادل می نشینیم.

ارایه یک تعریف واحد از دین کار سختیه، اما من این تعریف رو که از ویکی پدیا یافتم پسندیدم:

«دین، باور به موضوعات ایزدی، فراطبیعی است که به نیایش و پرستش می‌‌انجامد و بر ایمان مبتنی است. به خود آن پرستش یا نمودهای نهادینه یا فرهنگی آن پرستش یا آمیزه‌ای از این دو نیز دین می‌گویند. به زبانی دیگر دین آن چیزی است که انسان را به‌حقیقت پیوند ‌می‌زند.»

در واقع این تعریف هر سه لایه مستتر در دین رو در بر داره،‏ یعنی شریعت (که ظاهر هر دین است و رفتار دینی دینداران را نشان می دهد) طریقت (که عموما متمرکز بر نیات دینداران است و تاکید بر خلوص نیت و صفای دل و نیکی اخلاق دینداران دارد) و بالاخره حقیقت (که مغز هر دینی است و سعی هر دین پیوند دادن دینداران با آن است).

با این تفسیر از دین، کارکرد اصلی دین تمرکز بر پیوند انسان با حقیقته و نه حل مسائل مادی و دنیوی انسان؛‏ هر چند «چون که صد آید نود هم پیش ماست.» اما مراد دین سامان بخشی اجتماعی و حل مسائل دنیوی نیست. برخی به اشتباه کارکرد دین رو حل مسائل دنیوی دونستند و چون تئوری های ادیان برای حل مسائل دنیوی نسبت به تئوری های دیگر بسیار ضعیف تر بوده و بلکه بعضا دنباله رو بوده،‏ فکر کردند که دیگه دوران دین به سر رسیده و باید اون رو به یک گوشه گذاشت. در واقع دین دچار یک افراط و تفریط از سوی آدما شده،‏ یه گروه می خوان همه مسائل رو از کانال دین حل کنند و می گن که دین حل المسائل عالمه و همه علوم در اون مستتره و گروه دیگه هم اون رو اصلا کارا نمی دونن و می گن چیزی جز خرافه نیست و کارکرد امروزی نداره.

 برای اینکه تکلیف رو با خودتون روشن کنیم،‏ بیاید یک بار دیگه کارکرد دین رو مورد بررسی قرار بدیم،‏ اصلا اگر موافقید بیاید با هم ببینیم چه انتظاراتی از دین داریم،‏ اگر این انتظارات قابل حصول از عقل هستند،‏ با اختیاری که خدا به ما داده (وقتی اختیار داده یعنی حق مصرف هم داده) عقل رو مبنا قرار می دیم و ایمان رو به کنار می گذاریم و اگر نیست برای هر کدام انتظارات رو معین می کنیم و در نتیجه دامنه فعالیت هر کدام رو، بعد به سراغ مابقی مطالب می ریم.

«شجاعت در عمل زاییده بصیرت است در نظر»*
پس برای اینکه عمل درستی داشته باشیم،‏(در تمامی جوانب زندگی) لازمه که تکلیف خودمون رو با عقیده نسبت به دین مشخص کنیم. دلیل شما برای دینداری/عدم دینداری چیه؟

* عبدالکریم سروش



لیست کل یادداشت های این وبلاگ