در رابطه با بحث قبلي که در پست قبلي کامنت گذاشته بودم و مدير سايت جوابشو داده بود!
آقا مطلب رو انقدر سنگين کردي که هيچکس جرئت کامنت گذاشتن نداره ( مخصوصا من ) همه فقط ميخونن و ميگن خيلي خوبه. اولا در رابطه با بحث قبلي بايد عرض کنم که طبق فرض ما، خداوند حکيم است! پس حکمت، عدالت را ايجاب مي کند، چرا که حکمت هميشه کمال را مدنظر دارد و عدالت همگاني که به صورت تکويني پياده سازي شده، يکي از ابزار رسيدن به کمال است ( حالا اگه اين وسط استثناء بشه و اين عدالت در مورد گروهي رعايت نشه اين به سر قدر برميگرده و حکمت خدا – مثل اون مثاليه که شما چاقو رو از دست بچه ميگيريد و بچه گريه ميکنه که اي بابا، اين يارو چقدر بيرحمه در حالي که شما احتمال آسيب ديدن اون رو در نظر دارين! ) اما اين برداشت که وجود شيطان به خاطر اينه که ما خير رو بفهميم نيست، شر هر آن چيزي است که مخالف امر قدسي و دستور خداوند انجام بگيره ( اولن همين تعريف اختيار رو ايجاب ميکنه يعني اجازه اي که خدا ميده که کسي مخالف امرش رفتار کنه – تفويض اختيار ) اما شيطان يکي از مصاديق شر است که با تمرد از امر حقتعالي و سجده نکردن بر آدم نمود پيدا کرد. مثلِ اينه که بگيم پيامبر يکي از مصاديق خير حقتعالي است چرا که وي در راستاي اوامر رب گام برميداشت. اما تسط شيطان بر بندگان رو هم قبول ندارم، شيطان کارگزاري در عالم است که وظيفه اش وسوسه انسان هاست و اين هواي نفس انسان هستش که ميتونه بر وي تسلط پيدا کنه و راه رو انتخاب کنه ( هر چه کنيم به خود کنيم ) و اين هم با عدالت خداوند سازگاره ، خدا تمام شرايط را مهيا کرده ، انتخاب با ماست.
در قسمت آخر هم با تو موافقم ، نميشه کانال زد به جبر و اختيار مي خواستم امتحانت کن ( مثلن حرف زدم )
در رابطه با اين داستان هم چي بگم .... ! مولوي پرنده است فقط همين!