با توجه به مطالبي كه شما در اينجا بيان كرديد، چنين انتظار مي ره كه دين در بين اقشار تحصيل كرده و جوامعي كه از نظر علمي نسبت به ساير جوامع جلوتر هستند، كمتر مشاهده شود،در حاليكه در كشوري مثل آمريكا شاهد اين هستيم كه بسياري از مردم ديندار هستند. بنابراين براي اظهار نظر منطقي لازم است بررسي هاي بيشتري صورت بپذيرد تا ارتباط رشد علم و گسترش دين بهتر معلوم گردد.
حداقل دليل شخصي من هم براي دينداري اينه كه تناقض در بين مكاتب فكري انساني، بسيار بيشتر از آنچه كه در بين اديان وجود دارد به چشم مي خورد. در واقع به نظر من انسان وقتي بر اساس عقلش پيش ميره تنها تكيه گاهش رو تجربه علمي قرار مي ده و در نتيجه در تفسير بطن عالم بسيار سطحي عمل مي كنه و اصولا از پرداختن به آن عاجز است. به همين جهت بكارگيري اديان براي رسيدن به حقيقت امريه ضروري! البته منكر اين امر نيستم كه لازم است از اديان هم زنگار زدايي شود، اما وجود آنها لازم است.
اين كامنت رو مي نويسم فقط براي اينكه بگم اين پست ها رو دنبال مي كنم و نظراتي هم اگه داشته باشم فعلن درخور و مناسب بحث كامنت نويسان نمي نويسم ( اگرچه نظراتم رو شخصا به خودت دادم ) در هر حال بحث بسيار قدرتمند و توانمندي است كه نياز به يك ذهن تحليل گرا داره.... منتظر پست هاي بعدي....
يا حق
از اونجايي كه نمي خواستم پست خيلي طولاني بشه نتونستم يه سري مطالب رو بيشتر بشكافم، واسه همين براي اينكه منظورم رو بهتر برسونم، يه چند نكته اضافه مي كنم.
اول - دين تنها خلاصه به مسائل فقهي (كه قالبا احكام شريعت هستند و ظاهر دين) خلاصه نمي شه، پس اگر قراره تصميمي راجع به دينداري/عدم دينداري بگيريم، لازمه كه به همه جوانب اون دقت كنيم.
دوم- بحث ما الان راجع به خود دين هست و رابطه بين دين و حكومت رو مي خواهيم در آينده مورد بحث قرار بديم.
اين نكات خيلي خوبي بود كه از حرفاي ساغر برداشت كردم و بهتر دونستم كه توضيحي بدم راجع بهش. اما در مورد نظر ساغر، خيلي خوشحال شدم كه ساغر نظراتشو بدون تعلق ذهني بيان كرده و با كنكاش ذهنش ديده كه رفتارش اموزه ديني نبوده. من اينطور برداشت كردم كه كاركرد دين از نظر تو نيوفتادن در منجلابه!! درست فهميدم، آيا كاركرد ديگه اي براش نمي شناسي؟
پ.ن. من نمي خواستم زود در بحث وارد بشم، ولي چون لازم بود كه نكته ها رو بگم وارد شدم.
- حرفهايي كه مي زنم فقط تجربه ي شخصيه -
آدمهايي كه من به عنوان افراد مومن - ديندار - مي شناسم و به وافع به رهنمودهاي ديني - فقهي - عمل مي كنن از نظر من آدمهاي دلچسبي نبودند كه بخوام پيروي بكنم و احساس كنم براي شبيه شدن به اونها بايد به دين پناه ببرم.
محدوديتهايي كه من براي خودم قائل ميشم هم هيچ ربطي به دين نداره. البته نمي خوام بگم در مقابل اون قرار مي گيره اما آميزه هاي ديني نيست. و مطالبي است كه خودم بهشون رسيدم.
حالا به زندگيم كه نگاه مي كنم - صادقانه - مي بينم بجز لحطاتي كه دستم جايي بند نبوده و نگراني من رو به دعا خوندن وادار كرده هيچ ارتباطي با دين ندارم و زندگيم هم به منجلابي كشيده نشده!
اما خب ... كسي كه نماز مي خونه مي تونه بگه دين نباشه بهتره؟!
من ميگم دين اكه نياد و بعنوان قانون اساسي قرار نگيره بودنش من رو ناراحت نميكنه كه هيچ، تازه از بابتهايي هم خوبه.
اما در حال حاضر در اين جامعه با اين حكومت ...
( دلم نيومد بگم نباشه بهتره )