سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس دانش را بطلبد برای اینکه با دانشمندان همراه شود یا با نادانان بستیزد یا مردم را متوجه خود کند، خداوند او را داخل آتش گرداند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

لاابالی
خانه | ارتباط با لاابالی مدیریتبازدید امروز:8بازدید دیروز:10تعداد کل بازدید:67260

 :: 87/10/14::  10:51 صبح

متن پایین انقدر خوب بود که علیرغم اینکه دوست ندارم در بین متنها،‏چیزی نامربوط بنویسم! ترغیب شدم که اینکار رو بکنم. این متن برای من ای میل شده بود و نمی دونم صاحبش کیه!! امیدوارم که رضایت داشته باشه ...

 

خون خون است ....

« او میدانست...

که اگر نمیدانست، بر هتک حرمت زن مسیحی در فرسنگها آنسوتر اشک نمیریخت و فریاد نمیزد...

علی میدانست..

که آموخته بود "جویی را به ستم از دهان مورچه ای ستاندن" مصلحت برنمیدارد...

میدانست که خون، خون است،

و انسان، انسان..

گر چه ایدئولوژیها و مرزها و نژادها و قدرتها و مصلحتها این همسانی را تاب نیاورند و در طول و عرض تاریخ  آن را به افتراق و جدایی تبدیل کنند،

به مسلمان/یهودی، سفید/سیاه، نجس/محترم، کافر/دیندار، خودی/غیر خودی، بورژوا/پرولتاریا، ما/آنها...

اما شاید حقیقت آن باشد که "انسان"، "انسان" است و خون، خون...

خون پسرک گرسنه ی فلسطینی که امروز به جرم ِ انتخاب ِ ناکرده و سرزمین به اختیار برناگزیده در غزه به مصلحت سیاه و کور اسراییل بر زمین میریزد،

خون پیرزن ناتوان هیروشیمایی که در ترازوی بیرحم "سود و زیان" ابرقدرتها در یک لحظه دود میشود،

خون دخترک افغانی که به "جبر جغرافیا" با خاک می آمیزد (این یکی را که مدتها است شنیده ایم، اما انگار نشنیده ایم)،

خون کودک مسیحی گرجستانی که به بمبهای روسی (راستی ما و سخنگویمان آن روز مدافع روسیه بودیم , و دم برنیاوردیم، نه؟)،

خون زن سفید مسیحی امریکایی در خرابه های برج های دو قلو (ما آنروز دلمان اندکی خنک شد، نه؟)،

خون مرد سفید مسلمان بوسنیایی در صربرنیتسا و سارایوو،

خون کودک اسراییلی که در اتوبوس مدرسه با انفجار خشم یک فلسطینی بمب به خود بسته به جرم به دنیا آمدن در سرزمین و مکانی که خود در انتخابش هیچ نقشی نداشته است بر زمین میریزد (اصلا این یکی را تصور کرده یا شنیده  ایم؟)....

تمام این خونها "سرخ" اند...

و هیچکدام از خون مرد سیاه بت پرست روآندایی که به جرم از قبیله ی "هوتو" بودن پامال میشود، سرخ تر نیست (این یکی به ما و مصالح و منافع ملی مان مربوط نمیشد که به درد نیامدیم، نه؟)...

چه چیزی رنگ بعضی از این خونها را برای ما سرخ تر میکند؟

چون همکیش ما نبودند؟ یا از ما نبودند؟ یا خیلی دور بودند؟ یا منافع ملیمان اقتضا میکرد و مصالحمان؟

و اگر انسان، انسان و خون او محترم است،

درد، غم، احساس و فریاد حقیقت جوی ما باید سهم تمام این خونهای به ناحق ریخته باشد... آیا هست؟ بوده است؟

امروز غزه درد و زخم سر باز کرده ی انسانیت است..

اما نه "فقط" غزه...

شاید فردا در قلب تل آویو، در بیروت، قاهره، نیویورک یا کپنهاک ...

 گاهی یادمان میرود یا میخواهند از یادمان ببرند که "خون"، "خون" است و انسان، انسان...

گاهی وقتی فقط خون "خودی" ها سرخ است...

 گاهی CNN، گاهی BBC رنگ خون دخترک فلسطینی را کمرنگ میکنند و گاهی هم [...]

***

اما او میدانست...

کاش ما هم میدانستیم...»



لیست کل یادداشت های این وبلاگ