سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوست داشتن چیزی، [نسبت به کاستی های آن] کور و کَرَت می سازد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

لاابالی
خانه | ارتباط با لاابالی مدیریتبازدید امروز:10بازدید دیروز:17تعداد کل بازدید:67336

 :: 87/4/25::  8:0 عصر

اینطور گذشت که لزوم برخورداری از دین، این هست که رسیدن به حقیقت مطلق و یا حداقل گام برداشتن در راه او هم نیازمند اسباب و وسائلی است که اگر فردی بدون راهنما و شخصا خواسته باشه در این مسیر قدم برداره با چالشهای بزرگی روبرو می شه، همینطور بیان کردیم که ادیان مختلف برای اینکه مبنای کارشون رو صداقت قرار دادند و عقلا از نقاب دار بودن دینداران جلوگیری می کنند، در نتیجه نمی توانند اجباری در پذیرش داشته باشند؛ اما سوالی که الان مطرح میشه این هست که آیا انسانی که به اختیار خودش دینی رو پذیرفت و وارد اون دین شد، دچار تحدید اختیار می شه؟! یعنی وقتی فردی دین مسیح، یهود و یا اسلام رو پذیرفت دیگه باید سمعا و طاعتا بشه؟! یا باز هم اختیار وجود داره؟ اصلا معنای پذیرش دین یعنی چه؟ فرد دیندار به چه کسی می گن و تفاوت فرد دیندار با غیر دیندار در رفتار عادی زندگی چیه؟ آیا چون فردی دیندار شد مسائل بر او آسان تره؟ و یا هر دعایی که بکنه مستجابه؟ اصلا بهانه افراد برای اینکه دین رو بپذیرند چیه؟ دینداران چه مزایایی نسبت به غیر دارند؟ چه برتری دارند؟

برای ورود به بحث لازم می دونم که مطلبی رو راجع به برداشت شخصی خودم از هستی شناسی بگم و در مطالب آتی، راجع به سوالات بالا به نوبت تبادل نظر می کنیم.

به نظر من خداوند هنگام آفرینش عالم، دو ساز و کار کلان رو در هستی قرار داده که به صورت دو لایه که یکی در دیگری محاط شده قابل مشاهده است. مکانیسم اول،  مکانیسم قوانین و ساز و کارهای طبیعته، این مکانیسم انقدر خوب و کامل طراحی شده که برخی اصطلاح ساعت سوئیسی رو به اون دادند. این گروه معتقند که خداوند برای یکبار جهان رو خلق کرد و این مخلوق انقدر خوب طراحی شده که دیگه نیازی به خالق خودش نداره. حتی این مکانیسم انقدر خوب طراحی شده که برخی ماتریالیست شدند و منکر وجود چیزی غیر از این طبیعت شدند. انقدر خوب طراحی شده که وقتی محققان بیشتر اون رو فهمیدند و نسبت به ظرافت های اون اشراف پیدا کردند، فقط احاطه به اون رو علم دونستند و غیر از اون رو جزو علوم نیاوردند (مراجعه کنید به تعریف علم در دوران مدرنیسم) دستیابی به هر موفقیتی ملزوم شناخت قواعد بازی با اون هست. اگر قراره تلاشی به ثمر بشینه باید مطابق با قواعد این مکانیسم باشه، اگه قراره کنکور قبول شید، اگه قراره قهرمان تیراندازی بشید، اگه قراره خواننده مشهوری بشید و ... باید لوازم مورد نیاز که درون این مکانیسم وجود داره رو انتخاب کنید و سعی کنید با استفاده درست از اونها به مطلوبتون برسید. در تعبیر قرآنی از این مکانیسم تحت عنوان رحمانیت خداوند یاد شده؛ یعنی رحمت عام خداوند که تمام عالم رو در بر گرفته.

اخیرا تلاش­هایی داره صورت می گیره که تمام مسائل مرتبط با آدمی از زاویه این مکانیسم توجیه بشه؛ مثلا در مورد عاشق شدن، توضیح می دن که وقتی انسانی عاشق می شه که هورمون خاصی در بدن اون ترشح می شه و فرد دچار هیجانات خاصی می شه و ... اما به نظر من هیچگاه چنین توجیهاتی نمی تونه حس فرد رو تشریح کنه و برای اون دلیل بیاره

این حس بخشی از همون مکانیسم دوم هست که خداوند اون رو در نظام هستی تعبیه کرده، ساز و کار دوم طوری نیست که برای همه به یک صورت باشه، اینطور نیست که همه ازش یه درک مشترک داشته باشند، یا تحت کنترل و اختیار افراد باشه! هر کسی از شادی یک درک داره، از عشق یک درک داره، از زیبایی و از معنویت. البته برای رسیدن به مطلوب هایی که در این بخش وجود داره باید از اسباب و وسائل ساز و کار اول استفاده کرد، چرا که انسان محدود در اونها شده، حظی که افراد مختلف از این مکانیسم دوم می برند، بسته به میزان تجربه شخصی اونها از این ساز و کاره! برخی توانایی جذب بالای زیبایی رو دارند و می تونند بیشتر زیبایی رو ببینند؛ برخی توانایی جذب شادی (البته شادی حقیقی و نه مجازی، منظورم اینه که فرد سعی نکنه خودش رو به زور شاد نشون بده و الکی بخنده بلکه واقعا و حقیقتا شاد باشه) رو دارند، برخی توانایی جذب معنا و ... هر کسی بنا به ظرفیت خودش از این مکانیسم دوم بهره میگیره! البته برخی فعالیت ها هستند در مکانیسم اول هستند که موجب تقویت این مکانیسم دوم می شند، مثلا روشهایی وجود داره واسه اینکه فرد در زندگی بیشتر شاد باشه، یا یوگا می کنه که آرامتر باشه و ... به تعبیر قرانی این مکانیسم، رحیمیت خداوند است که متعلق به افراد خاص می شه! البته خوب عمق رحیمیت هم متفاوته، یه کسی در حد محبت عادی به اقوام و دوستان از اون استفاده می کنند و برخی دیگه واسطه رحمت برای تمام عالم می شن. مولوی در بیان ایندو مکانیسم فوق اینطور می فرماید که:

سنتی بنهاد و اسباب و طرق
طالبان را زیر این ارزق تتق

بیشتر احوال بر سنت رود
گاه قدرت خارق سنت شود

بی سبب گر عز به ما موصول نیست
قدرت از عزل سبب معزول نیست

ای گرفتار سبب بیرون مپر
لیک عزل آن مسبب ظن مبر

هر چه خواهد آن مسبب آورد
قدرت مطلق سبب ها بر درد

لیک اغلب بر سبب راند نفاذ
تا بدانی طالبی جستن مراد

چون سبب نبود چه ره جوید مرید
پس سبب در راه می باید بدید.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ