سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که پوشش شرم گزیند کس عیب او نبیند . [نهج البلاغه]

لاابالی
خانه | ارتباط با لاابالی مدیریتبازدید امروز:8بازدید دیروز:28تعداد کل بازدید:67408

 :: 87/6/18::  1:28 عصر

به گرد دل همی‌گردی، چه خواهی کرد؟ می دانم! 
چه خواهی کرد؟ دل را خون، رخ را زرد؛ می دانم!

یکی بازی برآوردی، که رخت دل همه بردی
چه خواهی بعد از این بازی دگر آورد؟ می دانم!

به یک غمزه جگر خستی، پس آتش در او بستی      
بخواهی پخت، می بینم! بخواهی خورد، می دانم!

به حق اشک گرم من، به حق آه سرد من      
که گرمم پرس چون بینی، که گرم از سرد می دانم!

مرا دل سوزد و سینه تو را دامن، ولی فرق است      
که سوز از سوز و دود از دود و درد از درد می دانم

به دل گویم که چون مردان صبوری کن؛ دلم گوید      
نه مردم نی زن! ار از غم ز زن تا مرد می دانم

دلا چون گرد برخیزی ز هر بادی، نمی‌گفتی؟      
که از مردی برآوردن ز دریا گرد می دانم

جوابم داد دل کان مه چو جفت و طاق می بازد      
چو ترسا، جفت گویم گر ز جفت و فرد می دانم

چو در شطرنج شد قایم بریزد نرد شش پنجی      
بگویم مات غم باشم اگر این نرد می دانم

دیوان شمس- مولانا جلال الدین محمد بلخی



لیست کل یادداشت های این وبلاگ